بیداری اندیشه1 ( Vigilantism Anxiety1)

لطفا برای کامل شدن اطلاعاتتان به بیداری اندیشه 1و3 بروید

بیداری اندیشه1 ( Vigilantism Anxiety1)

لطفا برای کامل شدن اطلاعاتتان به بیداری اندیشه 1و3 بروید

بیداری اندیشه1 ( Vigilantism  Anxiety1)

**برای بهتر شدن وبلاگ نظر بگذارید**
** please write the comment **
لطفا سئوالهایی را که دارید بپرسید (همراه با ایمیل بصورت خصوصی) تا جوابتان به شما ارسال شود

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۳/۱۰/۲۱
    UFO
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۳/۱۰/۲۱
    UFO
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۴ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است


پ
اسخ اجمالی درباره این‌که چرا شمر گلوی مبارک امام حسین(ع) را از جلو نبرید با توجه به نقل‌هایی که برای چگونگی شهادت امام حسین(ع) وارد شده، می‌توان چند احتمال داد: 1. افراد دیگری -غیر از شمر- که می‌خواستند نزدیک امام حسین(ع) شوند و او را به شهادت برسانند، همین که امام به آنها نظری می‌افکند، تنشان می‌لرزید و شمشیر از دستشان می‌افتاد؛ برخی از مورّخان متأخّر و معاصر به نقل از ابومخنف گفته‌اند: «اولین شخصی که با شمشیر کشیده به سوی امام پیش تاخت، شبث بن ربعى بود. امام حسین(ع) به جانب او نظرى افکند. شبث را رعده‌اى گرفت و لرزید و شمشیر از دستش افتاد و ‏گفت: «معاذ اللّه که من خداى را ملاقات کنم و ذمه من مشغول به خون حسین باشد».[1] همچنین در ادامه به نقل از ابو مخنف گفته‌اند: سنان بن أنس با شماتت و با عصبانیت رو به شبث کرد و گفت: «مادر بر تو بگرید و قوم تو تباه گردد! چرا از قتل او دست بازداشتى و روى برداشتی؟» شبث گفت: «چون چشم بگشود و مرا نظاره کرد، چشم‌هاى رسول خدا را دیدم. نیروى من برفت و اندامم بلرزید». سنان گفت: «این شمشیر مرا ده که من از براى قتل او شایسته‌‌تر از تو هستم». سنان شمشیر را برداشت و به سمت امام حسین(ع) رفت. هنگامی که نزدیک شد، رعدی عظیم او را فرا گرفت و سخت بترسید، چنان‌که شمشیر از دست او افتاد و گریخت. شمر او را سرزنش کرد و گفت: «چرا بگریختى؟» سنان گفت: «چون چشم به سوى من بگشود، شجاعت پدر او یادم آمد. پس گریختم». خولى بن یزید اصبحى، تصمیم گرفت که سر مبارک امام(ع) را از تن دور کند. وى نیز چند قدمى برداشت و رعدتى او را گرفت و فرار کرد.[2] شمر گفت: «چه مردم ترسویی هستید! هیچ‌کس سزاوارتر از من نیست در قتل او». سپس شمشیر گرفت و بر سینه حسین(ع) نشست. [3] در برخی منابع جزئیات این حادثه بیان نشده، بلکه تنها به ترس و لرزش این افراد از هیبت و عظمت امام حسین(ع) اشاره شده است.[4] بنابر این، اصل ترس افرادی مانند سنان بن انس پذیرفتنی است.[5] شاید با توجه به این جریانات، برای این‌که شمر ملعون به عاقبت این افراد دچار نشود، سر امام حسین(ع) را از پشت برید تا چشم او به چشم امام حسین(ع) نیفتد. 2. علامه مجلسی می‌نویسد: در بعضى از کتاب‌های معتبر از طبری و او از طاوس یمانى نقل کرده است: «...پیامبر اسلام(ص) پیشانی و گلوى امام حسین(ع) را زیاد می‌بوسید».[6] همچنین به نقل از کتاب «معدن البکاء فی مقتل سید الشهداء»[7] آمده است: شمر خواست سر امام حسین(ع) را از گلو جدا کند، ولى شمشیرش نبرید، امام حسین(ع) فرمود: «واى بر تو! آیا می‌پندارى شمشیر تو جایى را که رسول خدا(ص) بر آن فراوان‏ بوسه زد می‌برد»؟! شمر (برآشفت و) آن‌حضرت(ع) را به رو افکند و سر مطهرش را از قفا جدا کرد.[8] ولی این بخش از سخن امام حسین(ع) که «آیا می‌پندارى شمشیر تو جایى را که رسول خدا(ص) بر آن فراوان‏ بوسه زد می‌برد»، پیش از شهادت و هنگام نشستن شمر بر سینه امام حسین(ع)، در منابع و مقاتل معتبر[9] ذکر نشده است. به هر حال، با فرض پذیرش این نقل؛ چون گلوی امام حسین(ع) مکان بوسه پیامبر اسلام(ص) بوده، شمر سر امام حسین(ع) را از پشت برید. به هر حال، نمی‌توان به طور قطعی گفت: علت اصلی بریدن سر امام حسین(ع) از قفا همان است که در برخی کتاب‌ها نوشته شده است؛ زیرا بخش‌هایی از نقل‌های ذکر شده، در مقاتل و منابع تاریخی مربوط به نهضت و قیام امام حسین(ع) نیامده است، به همین جهت؛ نمی‌توان میان علت بریده شدن سر امام حسین(ع) از قفا با این نقل‌های متفاوت ارتباط برقرار کرد و یک نتیجه قطعی گرفت و موارد یاد شده را تنها یک احتمال است.

  • رضا محمدزاده


محدثان معتبر - از شیعه و اهل سنّت - بنابر احادیث بسیاری، از پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله و ائمه‏علیهم السلام شمایل و اوصاف حضرت مهدی‏علیه السلام را در کتاب‏های خویش بیان کرده‏اند. مجموعه این روایات را می‏توان به سه دسته تقسیم کرد:
دسته نخست، روایاتی است که شمایل حضرتش را پس از ولادت و در ایام کودکی و در ایام حیات امام عسکری‏علیه السلام، توصیف نموده‏اند.
دسته دوم، حکایاتی است که ملاقات کنندگان با آن حضرت در طول دوران غیبت، شمایل آن حضرت را ذکر کرده‏اند.
دسته سوم، احادیثی است که به نقل از معصومین‏علیهم السلام شمایل و ویژگی‏های جسمانی آن حضرت را هنگام ظهور و حکومت ایشان بیان کرده‏اند.
1 . روایات دسته اوّل:
یعقوب منقوش گوید: «خدمت امام یازدهم حسن عسکری‏علیه السلام وارد شدم. درون حیات بر سکویی نشسته بود و سمت راستش اتاقی بود و بر آن پرده‏ای آویخته بود. عرض کردم: ای سید من! صاحب امر امامت بعد از شما کیست؟
فرمود: این پرده را بالا بزن، آن را بالازدم، یک پسربچه به قامت پنج وجب - که به نظر می‏آمد هشت الی ده سال داشت - بیرون آمد. با پیشانی درخشان و روی سفید و دو چشم براق و دو کتف ستبر و دو زانوی برگشته. در گونه راستش خالی و در سرش گیسوانی بود. بر زانوی پدر خود ابی‏محمد نشست؛ پس به من فرمود: این است صاحب الامر شما». [1] .
2 . حکایات دسته دوم:
شمایل حضرت در پاره‏ای از حکایت‏های ملاقات نیز ذکر شده است. البته اینها همانند روایت‏های دسته اوّل و سوم اطمینان آور نیستند. (ملاقات با حضرت مهدی‏علیه السلام)
3 . روایات دسته سوم:
روایاتی است که شمایل حضرت را در هنگام قیام و ظهور و عصر حکومت ذکر کرده است.
3 - 1 . امام رضاعلیه السلام فرمود: «... وَاِنَّ القائِمَ هُوَ الَّذی اِذا خَرَجَ کانَ فی سِنِّ الشُّیُوخِ وَمَنْظَرِ الشُّبَّانِ قَوِیّاً فی بَدَنِهِ حَتَّی لوْ مَدَّ یَدَهُ اِلی اَعْظَمِ شَجَرَةٍ عَلی وَجْهِ الاَرْضِ لَقَلَعَها وَلَوْ صاحَ بَیْنَ الجِبالِ لَتَدَکْدَکَتْ صُخُورُها...» [2] ؛ «... قائم آن است که چون ظهور کند، در سن پیران است و سیمای جوان دارد. نیرومند باشد تا به جایی که اگر دست به بزرگ‏ترین درخت زمین اندازد، آن را از جا بکند و اگر میان کوه‏ها نعره کشد، سنگ‏های آنها از هم بپاشد».
3-2. امیرمؤمنان علی‏علیه السلام بالای منبر فرمود: «یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلدی فی آخِرِ الزَّمانِ اَبْیَضُ اللَّونِ مُشْرَبٌ بالحُمْرَةِ مَبْدَحُ البَطنِ عَریضُ الفَخِذَیْنِ عَظیمُ مَشاشِ المَنْکَبَینِ بِظَهرِه شامَّتانِ: شامَةٌ عَلی لَوْنِ جِلْدِه و شامَةٌ عَلی شِبهِ شامَةِ النَبیّ‏صلی الله علیه وآله...» [3] ؛ «مردی از فرزندانم در آخِرُالزّمان ظهور می‏کند. رنگش سفید آمیخته به سرخی و شکمش بر آمده است. دو رانش ستبر و هر دو شانه‏اش قوی است. در پشتش دو خال است، مانند مهر؛ یکی به رنگ پوستش و یکی چون مهر نبوّت پیغمبرصلی الله علیه وآله».
3 - 3 . آن‏حضرت فرمود: «...وَهُوَ رَجُلٌ اَجْلَی الجَبِینِ، اَقْنَی الاَنْفِ، ضَخْمُ البَطْنِ، اَزْیَلُ الفَخِذَیْنِ بِفَخِذِهِ الیُمْنی شامَةٌ، اَفْلَجُ الثَّنایا، وَیَملأُ الاَرضَ عَدلاً کَما مُلِئَتْ ظُلماً وَجُوراً» [4] ؛ «... او مردی است بلند پیشانی، دارای بینی باریکی که میانش اندک برآمدگی دارد. برآمده شکم، دارای ران‏های درشت و پهن است. خالی بر ران راست او است. میان دو دندان پیشین او گشاده است...».
3-4. امام باقرعلیه السلام نیز در وصف آن حضرت فرمود: «... او شخصی است سرخ و سفید دارای چشمانی گرد و فرو رفته، ابروانی پر پشت و برجسته و شانه‏ای پهن...». [5] .
3-5. امام علی‏علیه السلام فرمود: «مهدی دارای چشمانی سیاه و درشت است. موهایی مجعد و خالی بر گونه دارد...». [6] .
3-6. امام باقرعلیه السلام فرمود: «مهدی در حالی قیام خواهد کرد که یک تار موی سفید در سر و محاسن او دیده نمی‏شود». [7] .
و همین معنا در کلام نورانی امام مجتبی‏علیه السلام آمده است که حضرت مهدی در سن و سالی کمتر از چهل ظهور خواهد کرد. [8] .
از روایات فوق و احادیث دیگر، می‏توان حضرتش را این گونه وصف نمود: چهره‏اش گندمگون، ابروانش هلالی و کشیده، چشمانش سیاه و درشت و جذاب، شانه‏اش پهن، دندان‏هایش براق و گشاده، بینی‏اش کشیده و زیبا، پیشانیش بلند و تابنده، استخوان بندی‏اش استوار و صخره سان، دستان و انگشتانش درشت، گونه‏هایش کم گوشت و اندکی متمایل به زردی که از بیداری شب عارض شده، بر گونه راستش خالی مشکین، عضلاتش پیچیده و محکم، موی سرش بر لاله گوش ریخته، اندامش متناسب و زیبا، هیئتش خوش منظر و رباینده، رخساره‏اش در هاله‏ای از شرم بزرگوارانه و شکوهمند غرق، قیافه‏اش از حشمت و شکوه رهبری سرشار، نگاهش دگرگون کننده و خروشش دریاسان و فریادش همه گیر است. [9] .

پی نوشت ها: 
[1] کمال‏الدین، ج 2، ص 78، ح 1؛ ر.ک: الکافی، ج 1، ص 514، ح 2. 
[2] کمال‏الدین، ح 2، ص 48، ح 7. 
[3] کمال‏الدین، ج 2، ص 367، ح 17. 
[4] الغیبة، ص 214، ح 2. 
[5] همان، ص 215، ح 3. 
[6] همان، ص 304، ح 14. 
[7] شرح‏الاخبار، نعمان بن محمدبن منصور، ج 3، ص 380. 
[8] کمال‏الدین، ج 1، ص 315. 
[9] خورشید مغرب، ص 27. 

  • رضا محمدزاده

«ابوبکر، محمّد بن احمد بن عثمان» معروف به «بغدادی»، برادر زاده ی «محمّد بن عثمان» (نائب دوم امام عصر (عج)) و نواده ی «عثمان بن سعید»، (نائب اوّل) است.
او ادّعای نیابت از سوی امام زمان (عج) نمود و عدّه ای را دور خود جمع کرد. از جمله ی آنه شخصی بنام «ابودِلْف محمّد بن مظفّر کاتب» بود. («الغیبه»، ص 259 - «آخرین امید»، ص 129)
رجوع شود به واژه: ابودِلْف کاتب

  • رضا محمدزاده

نشانه های آخرالزمان
علاوه بر این اصطلاح رایج، در فرهنگ مسلمانان، اصطلاح مشابه دیگری به نام «اشراطُ الساعَة» وجود دارد. این اصطلاح که بیشتر نزد اهل سنّت رایج است، به نشانه‏های وقوع قیامت اختصاص دارد؛ [1] ولی روایات ذکر شده ذیل این عنوان، نشان می‏دهد که بسیاری از نشانه‏های آن، همچون نشانه‏های آخِرُالزّمان است و می‏توان بسیاری از نشانه‏های آخِرُالزّمان را نیز نشانه‏های قیامت دانست. بخشی از مشخصه‏های آخِرُالزّمان عبارت است از:

1) گریز از دین 
پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله درباره ویژگی‏های انسان‏های این دوران می‏فرماید:
یَأتِی عَلَی النَّاسِ زَمانٌ... دینُهُم دَراهِمُهُمْ وَ هَمُّهُمْ بُطُونُهُمْ وَقِبلَتُهُمْ نِساؤُهُمْ یَرکَعُونَ لِلرَّغِیفِ وَیَسْجُدُونَ لِلدِّرْهَمِ حیارَی سُکاری لا مُسلِمینَ وَ لا نَصاری»؛ [2] .
«زمانی بر مردم خواهد آمد که درهم‏های آنان دینشان خواهد بود و همت ایشان شکم‏شان و قبله آنها زنان‏شان. برای طلا و نقره، رکوع و سجود به جای می‏آورند. آنان همواره در حیرت و مستی خواهند بود. نه بر مذهب مسلمانی‏اند و نه بر مسلک نصرانی».

2)دنیا پرستی
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «سَیَأتِی عَلَی اُمَّتی زَمَانٌ تَخْبُثُ فِیهِ سَرائرُهُمْ وَتَحْسُنُ فِیهِ عَلانِیَتُهُمْ طَمَعاً فِی‏الدُّنیا وَلایُریدُونَ بِهِ مَا عِنْدَاللهِ رَبِّهِمْ یَکُونُ دِینُهُمْ رِیَاءً لایُخالِطُهُم خَوفٌ یَعُمُّهُمُ اللّهُ مِنْهُ بِعِقابٍ فَیَدعُونَهُ‏دُعَاءَالغَرِیقِ فَلایَستَجِیبُ لَهُمْ»؛ [3] .
«زمانی بر امت من می‏آید که در آن زمان، درون‏های مردم پلید می‏شود؛ ولی ظواهرشان به طمع مال دنیا آراسته می‏گردد، به آنچه در پیشگاه خداوند هست، دل نمی‏بندند. کارشان ریا و تظاهر است. خوف از خدا به دل‏شان راه نیابد و خداوند آنان را به عذابی فراگیر دچار سازد. آنها چون غریق، خداوند را می‏خوانند؛ ولی او دعای‏شان را مستجاب نمی‏کند».

3) آزمایش‏های بزرگ 

یکی دیگر از ویژگی‏های این دوران امتحاناتی است که انسان‏ها در آن پشت سر می‏گذارند. با این آزمون‏ها، مردم به دو گروه تقسیم می‏شوند: موفق‏ها و ناموفق‏ها.
دراین‏باره‏پیامبرگرامی‏صلی الله علیه وآله به حضرت علی‏علیه السلام می‏فرماید: «یا عَلیُّ اَعجَبُ النَّاسِ اِیماناًوَاَعْظَمُهُمْ یَقیناً قَوْمٌ یَکُونُونَ فِی آخِرِالزَّمانِ لَمْ یَلْحَقُوا النَبِیَّ وَحُجِبَ عَنْهُم الحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوادٍ عَلَی بَیَاضٍ...»؛ [4] .
«ای علی! بدان شگفت آورترین مردم در ایمان و بزرگ‏ترین آنان در یقین مردمی هستند که در آخِرُالزّمان - با آنکه پیامبر خود را ندیدند و از امام خود محجوب‏اند - به نوشته که خطی سیاه بر صفحه‏ای سپید است، ایمان می‏آورند».

پی نوشت ها: 
[1] ر.ک: متقی هندی، کنزالعمال، ج 25335 و9؛ ابن جریر طبری، جامع‏البیان، ج 26، ص 69؛ جصاص، احکام‏القرآن، ج 2، ص 244؛ ابن جوزی، زادالمسیر، ج 8، ص 291. 
[2] محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 379، ح 13305؛ ر.ک: صحیح مسلم، ج 1، ص 131. 
[3] شیخ کلینی، الکافی، ج 8، ص 306، ح 476؛ ر.ک: شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 253. 
[4] شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص366؛ کمال‏الدین، ج1، ص288، باب 25، ح8.

  • رضا محمدزاده